خوني چکيد و حنجره ي خاک جان گرفت
بغضي شکست و دامن هفت آسمان گرفت آبــي که دستبــوس عطش بود شعلــه زد
آتش، سراغ خيمه ي رنگيــن کمــان گـرفت
***
شهيد چمران و خاطره هايش و حكايت بي مثالي اش براي ما كه اكنون مانده ايم
خوش آمدي پرستو
باباي مهربان