گفتم: چیزی بخوان .
گفت: شرمندهام .
یک سال است چیزی نگفتهام .
گفتم: برای عاطفهای که در ما مرده است
رحمالله من یقرء الفاتحة معالصلوات!
گفتم: چیزی بخوان .
گفت: رویم سیاه،
آخر میدانی که . . .
گفتم: میدانم، خشکسالی است
اما در کیفهای سامسونت هم
یک خروار مضمون ناب خفته است . . . .
شاعران پروازی
هتل بازی
آدمهای از خود راضی
دکههای سکهسازی!
اصلا مردم حق دارند کاسه انوری را بر سرتان خرد کنند .
کارمندان هنر فقط گزارش کار پر میکنند .
وقتی تابوت عاطفه بر زمین مانده بود،
جمعی به جیغ بنفش میاندیشیدند
و برای کشف زوزه صورتی
هفت مرتبه الیوت و اکتاویوپاز را ورق میزدند
چقدر وقت ما صرف آدامسهای بادکنکی شد .
بعضی شعرهایشان را
به مینا و آیدا و سوزی تقدیم میکردند .
احمقترها برای گرفتن نوبل
به شبکههای بیبیسی و واشنگتن دخیل میبستند . . . .
میترسم روزی بهنام تمدن
به گردن بعضی زنگوله بیاندازند!
میترسم شلوارهای جین و چارلی، کار دستمان بدهد
و شکلاتهای انگلیسی دهانمان را ببندد .
گاوهای چشمچران، آزادانه در خیابان میچرند
پسرخواندههای مایکل جاکسون به دانشگاه میروند .
اینشتین بیخوابگاه میماند .
دیوار مسافرخانههای ناصرخسرو
فرمول نسبیت را از بر میکند .
با این همه در دانشگاه ما
یک استاد ننر پاپیون میزند
و فرانسه صحبت میکند .
شعرای سبک قصیده و عینک
برای اهل قبور شعر میخوانند .
بوفالوهای آمریکا خلیجفارس را شخم میزنند .
برادرم با پوتینهای کهنه سربازیش
بسیج میشود
مادرم آب و آیینه و قرآن را میآورد
پدرم "فالله خیر حافظا" را میخواند
اما بعضی خاطرشان جمع است
که ناوگان آمریکا
به استخرهای سرپوشیدهشان کاری ندارد . . . .
شرکتهای ثبتنشده،
سیاستبازان لرد مستضعف،
جیببرهای با جواز،
جیببرهای بیجواز،
مقاطعهکاران خیابان زعفرانیه
شرکت صادرات زعفران
شرکت صادرات فرش . . .
خجالت هم چیز نایابیست
حتما باید مساله جنگ بماند برای بعد از جنگ
سیاستبازان باز سرگیجه گرفتهاند
باند ارتشاء
باند زنا
اصلا گور پدر مال دنیا
ریاضتکش به ویلایی بسازد!
اصلا با این طرح چطورید؟
جان دادن از ما،
طرح اقتصادی از شما! . . .
بیا به آفتابی نهجالبلاغه برگردیم
چرا نهجالبلاغه را جدی نمیگیریم؟
مولا ویلا نداشت
معاویه کاخ سبز داشت
پیامبر به شکمش سنگ میبست
امام سیبزمینی میخورد
البته به شما توهین نشود
بعضی برای جنگ شعار می دهند
و خودشان از جاده شمال به جبهه می روند.
پیش از آنکه بر من حد تهمت جاری کنید
من بر خویشتن حد وجدان جاری کردهام
من دو شاهد عادل دارم:
قرآن و نهجالبلاغه .
من چاپلوس نیستم
تملق نمیگویم
اما قدر امام را میدانم
بیایید قدر مردم را بدانیم
بیایید مثل مولا با مردم همدردی کنیم
بیایید امام را اذیت نکنیم
بیایید امام را نصیحت نکنیم .
اردوگاههای فلسطینی را نگاه کن
ابوالفضل با مشک تشنه برمیگردد .
صدای گریه رقیه را میشنوی؟
گورباچف و ریگان هم کاندید صلح نوبل شدهاند .
قرآن فهد زیباتر از قرآن قابوس چاپ میشود
عرفات شلوار اسرائیلی میپوشد
اما سازمان ملل هنوز جلسه تشکیل نداده است
تا به علیاصغر شیر خشک برسد
علیاصغر باید تا ماه آینده صبر کند .
راستی یاد شهیدان بیتالمقدس بهخیر!
جهانآرا که بود؟
حاجهمت که بود؟
حاجعباس از دنیا یک قرآن جیبی داشت .
شهید خرازی
شهید نوری
سرداران بیدست
شهیدان گمنام
بییادنامه
بیسنگ قبر .
عاصمی پودر شد
یوسف نوشته بود:
"خدایا، یوسف هم شهید میشود
او را بیامرز . "
اسماعیل وصیت کرد روی قبرش بنویسد:
"پر کاهی تقدیم به آستان الهی . "
امسال هیچ شاعری با حلق اسماعیل همصدا نشد
راستی شماره قطعه شهدا چند بود؟ !
این روزها مردم را با هوشیار و بیدار خواب میکنند!
خنده و چشمبندی
شوهای تالار وحدت
هنرمندان فخرفروش
خدا کند روایت فتح را فراموش نکنیم .
امسال در جلوی امجدیه کوررنگی بیداد میکرد
امسال همهچیز را
یا آبی دیدیم یا قرمز .
امسال هم انصافهای ما حسابی چرت زد
امسال وجدانهای ما آنفولانزا گرفت
امسال تاکسیها به پاهای قطع شده
با دنده چهار احترام گذاشتند .
چرا باید از زیر روسریهای ژرژت
رشتههای جهنم شعله بکشد
مگر اینجا الجزایر است
امسال در خیابان ولیعصر
هیچکس مثل خود آقا غریب نبود!
یکروز یک کراواتی سرمایهدار
با بنز قهوهایاش از جلوی پایم ویراژ داد
و به عبای وصلهدارم وصلههای عوضی چسباند .
دیشب جلوی میهمانم تخممرغ آبپز گذاشتم
دیشب مادرم با چای و کشمش سر کرد .
او قلبش برای انقلاب میتپد
اما وسعش نمیرسد یک نوار قلب بگیرد
و من میدانم که نوار قلب هم
همه منحنیهای دردش را نشان نمیدهد .
مادرم دفترچه خدمات درمانی ندارد
و همیشه ابوالفضل به دادش میرسد
او برای شهیدان اشک میریزد
حلوا میپزد
و به ما یاد میدهد که چگونه شبهای جمعه
با چهار قاشق حلوای نذری سیر شویم .
او قبر شهیدان را با دست میشوید،
بوی فقر و غربت
تمام پرچمهای سبز و سرخ را به بوسه میگیرد .
وقتی باد چادر وصلهدارش را تکان میدهد
او یک شب خواب خیمههای امام حسین (ع) را دید
خواب زینب را
خواب رقیه را
و فردایش مرا به آقا سپرد و روانه کرد
یکبار هم در خواب
آینده سبز برادرم را دید
و فردا وقتی خوابش را تعریف میکرد
مارش حمله میزدند .
او نمیداند کادیلاک چه جانوریست
و داخل هواپیما چه شکلیست
اما خوب میداند
که شمشیر امام حسین (ع) از طلا نبوده است
و امام زمان در جزیره خضرا نیست .
او قلبش برای انقلاب میتپد
و هر شب دعا میکند که پیروزی با امام باشد .
و آقا بیاید .
به یاد تمام پدر هایی که امروز در بین ما نیستند اما خاطره ی روز های حضورشان هرگز فراموش نخواهد شد و امروز خوب است که به یاد آن ها هم باشیم
پدرم :خوب می دانی که همیشه تکیه گاهم بودی و در سایه ات با افتخار به آسمان نگاه می کردم و طنین صدای دلنشینت تا ابد در گوشم زنگ می زند.
*** روزپدر برتمام پدران مبارک ***
-
- به سوی کعبه
و اکنون لحظه تشرف نزدیک است، و وعدهگاه معشوق در پیش. دلهای مشتاق، آرام و قرار ندارد و تو گویی همچون طایری قدسی، میخواهد از قفس تنگ سینه پر بکشد، و خود را به بحر معلق آسمان آبی، بسپارد و غرقه در جذبههای روحانی محبت یار، خود را به حرم دوست برساند. و ارواح مشتاق، تو گویی تاب هماهنگی و همقدمی با تنهای سنگین دنیایی را ندارند و پیشاپیش بدنها، خود را به حریم وصل رساندهاند و به حضرت اقدس او تعلیق یافتهاند، همچنان که اشعه شمس، به شمس. چرا که فرمودهاند، پیوند روح مؤمن به ذات اقدس پروردگار محکمتر است و شدیدتر، از اتصال شعاع خورشید به ذات خورشید، و چه عجب اگر این طایر قدسی روح، در اشتیاق حرم وصل به ترنم درآید و تلبیه کند، آنچنان که تو گویی به ندای دعوت فطرت خویش پاسخ میگوید، به همان پیمان نخستین، آن گاه که پرسید: «الست بربکم» و پاسخ دادیم، «بلی، بلی» لبیک اللهم لبیک. و این نوای دلنشین «لبیک، لبیک» ترنم روح مؤمنی است، که وعدههای پروردگار خویش را محقق شده یافته است، و میشتابد تا خود را به مبدأ و معاد خویش پیوند دهد، و با فنای در معشوق، به جاودانگی برسد.
لبیک اللهم لبیک، لبیک ذالمعارج لبیک لبیک.
- و اینجاست بیت الله الحرام
خدایا، این خانه، خانة تو است و این حرم، حرم تو است.
و این بنده، بنده ذلیلی..
که از خود و نفس خویش به سوی تو گریخته است. تو گویی اینجا مرکز آفرینش است، و این طواف، تمثیل حرکت سبحانی عالم وجود است. یعنی که کائنات بر محور وجودمطلق حق میگردد و حکایت این انسانهای شیدایی که سر از پا ناشناخته گرداگرد بیتالله طواف میکنند، تفسیر عینی این آیت است که «یسبح لله ما فیالسموات والارض» و تو ای انسان، به یاد آر که هماکنون بر کوکبه ارض، گرداگرد خورشید و در عمق آسمان لایتناهی شناوری. و از دل ذره تا بی نهایت این آسمان، لایتناهی، همه جا، همه چیز در طواف است، و همه میچرخند و از یک مدار وضعی به گرد خویش، به مدار بزرگتری بر گرد خورشیدها منتقل میشوند و تو گویی که این همه، تمثیل این معناست، که تو ای انسان باید از مدار معرفت نفس خویش به مدار معرفت، رب منتقل شوی که فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». مجموعه مناسک حج، تمثیلی جامع است از سیر روحی انسانهای متکامل در سیر الیالله و این چنین است که مناسک حج، از طواف آغاز میشود و به طواف خاتمه مییابد، و به کمال میرسد. و سر اینکه حجت خدا علی (ع) در کعبه متولد میشود همینجاست، یعنی که کعبه جسم است و روح آن، حجت خدا و انسان کامل است و تو نیز باید با اتمام مراحل و موقف حج به کمال برسی و مدار رجعت تو به مبدأ و معاد کامل شود. اناللهواناالیهراجعون.
- حالا هنگام سعی در رسیده است
گویی هنوز آوای پرغصه هاجر، به گوش میرسد، که «هل بالوادی من انیس؟».
گویی هنوز این هاجر است که هرولهکنان در هرم آفتاب ظهر بیابان مکه، از این سراب به آن سراب در جست و جوی آب است ای مضطر، خسته مشو، خسته مشو، در باطن این سعی تو چشمه زمزم نهفته است.
حکایت آن وادی خشک و سوزان، حکایت دنیای ماست، و آب، تمثیل حیات طیبه و اخروی است و انسان فطرتاً تشنه و عطشان آب حیات است و این آب، از چشمه ولایت و خلافت میجوشد که در قلب تو است .
«امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاءالارض». ای مضطر خسته مشو، آب زمزم اجر سعی تو است، مبادا که این سرابهای فریبنده تو را به یاس بکشاند، که یأس، چشمههای روح را میخشکاند، سعی بین صفا و مروه سعی بین خوف و رجاست و خوف و رجا، بالهای طیران الیالله هستند .
و عاقبت سعی تو، چشمه زلالی است که از زیر پای اسمعیل جوشیده است. یعنی که ای انسان، چشمههای حیات طیبه از منابع غیب، اما از درون همان فطرت پاکی میجوشد که بر آن تولد یافتهای.
خسته مشو، از مضطر، خسته مشو، سعی تو مشکور افتاده است و دعایت به استجابت رسیده.
- وقوف به عرفات
مناسک حج از یک سو تمثیل سیری است که انسانهای متکامل به سوی الله طی میکنند و از سوی دیگر، تذکاری است بر تاریخ زندگی انسان بر کوکبه ارض در منظومه شمسی و اینچنین وقوف در عرفات هم برای کسب معرفت و عرفان است و هم... برای تأمل و تفکر در تاریخ حیات انسان بر کره زمین. و «وقوف» هم به معنای درنگ و تأمل آمده است و هم به معنای آگاهی و عرفان، و همین عرفان است که در مشعرالحرام باید به شهود متنهی شود<
یاد ونام شهید اهل قلم مرتضی آوینی گرامی باد .
باسلام وتبریک سال جدید وسال نوآوری
واژه عید در قرآن فقط یک بار آمده است.
(اللهم انزل علینا مائده من السمإ تکون لنا عیدا لاولنا و آخرنا و آیه منک).
خدایا! نازل کن براى ما مائدهاى از آسمان که براى اولین و آخرین از ما عید باشد و نشانهاى از تو.
در تفسیر این آیه آمده است: عید در لغت از ماده عود به معنى بازگشت است. به روزهایى که مشکلات از قوم و جمعیتى برطرف مى شود و بازگشت به پیروزیها و راحتى هاى نخستین مى کنند، عید گفته مى شود. و در اعیاد اسلامى به مناسبت این که در پرتو اطاعت یک ماه مبارک رمضان و یا انجام فریضه بزرگ حج، صفا و پاکى فطرى نخستین به روح و جان باز مى گردد و آلودگى ها که برخلاف فطرت است از میان مى رود «عید» گفته شده است و از آنجا که روز نزول مائده، روز بازگشت به پیروزى و پاکى و ایمان به خدا بوده است؛ حضرت مسیح(ع) آن را «عید» نامیده است.
نوروز
نوروز روز نو، روز تازه و روز جدیدى است اول فروردین، روز نو سال جدید آغاز مى گردد و کهنگى سال قبل که با سرما، خستگى و تکرار کارها و روزها همراه بوده، با نوروز به روز نو و سال جدید که طراوت طبیعت آن را ترو تازه ساخته تبدیل مى گردد. این روز براى بسیارى از ملتها روز عید محسوب مى شود. عید به معنى بازگشت است که از ریشه «عود» گرفته شده است.
هفت سین
اعضاى خانواده همه در تب و تابند، تا ساعت تحویل سال نو اندکى بیشتر نمانده ، دختر خانواده با نگرانى سفره هفت سین را مى نگرد ، گاه چیزى را اندکى جابجا مى کند، زاویه آیینه را تغییر مى دهد تا قرآن و سبزه در دل آن بنشیند، همه اعضاى خانواده به دور سفره عید مى نشیند و سال نو را با صمیمت آغاز مى کنند. نوروز درپاى سفره ایى که اجزاء آن همگى راز آلود و زیبایند آغاز شده است ؛ سنت زیبایى که خانواده را ملزم مى سازد دراین لحظه همه در کنار یکدیگر قرار گیرند نقش برجسته و مهمى در وفاق و همبستگى میان اعضاء خانواده دارد به ویژه اهمیت این سنت وقتى آشکار مى شود که در جوامع امروز با کمرنگ شدن ارزش و اهمیت خانواده روبرو هستیم. اجزاء سفره عید یا سفره هفت سین و نماد آن اجزاء چیست از کجا آغاز شده و چگونه به ما رسیده است؟ سفره هفت سین با نوروز پیوند نا گسستنى دارد و جزیى از آن است، و چنانکه در مقاله " بدین بایستگى روزى " آمد ، گذشته نوروز و نقطه آغازین آن چندان مبهم و به افسانه آمیخته است که براى یافتن چرایى آن جز توسل به اسطوره ها و افسانه ها راهى باقى نمى ماند.
عدد هفت عددى مقدس در نزد ملل مختلف است واز جمله در ایران به دلایلى این عدد مقدس شمرده مى شده است: هفت آسمان، هفت شهرعشق، هفت خوان رستم و هفت سین یا شین یا میم سفره عید از حضور مستمر این عدد در سنن و عقاید این ملت حکایت دارد. " هفت نزد ایرانیان عدد مقدسى است و با هفت امشا سپندان یا هفت جاودانه مقدس ارتباط کامل دارد" امشاسپندان یا جاودانان مقدس، مقدسان بى مرگ یا جاودانان پاک، صفات پاک اهورامزدا هستند و نامهایشان به ترتیب عبارتند از: ( واژه ها به صورت فارسى آمده نه پهلوى و اوستایی)؛1- بهمن 2- اردیبهشت 3- شهریور 4- سفندارمذ یا اسفند 5- خرداد 6- اَمـِرتات یا امرداد یا بنابر غلط مشهور مرداد. " آنچه از اوستا بر مى آید در راس این شش امشاسپندان گاه "سپنته مئینیو" قرار داشته و گاه اهورا مزدا، و با این افزوده عدد هفت را کامل مى کرده اند.
اگر در درازاى زمان هفت "سینی" یا هفت میوه یا گل یا سبزى که با سین آغاز مى شوند و هر یک با نشانه اى از با رورى و تندرستى تلقین شده اند، در آنجا باید پاى ذوق لطیف ایرانى را جستجو کرد. آن چیزهایى که امروزه، خوان ما را زنیت مى بخشد و همه اهل خانه را به جهانى از شادى و سرسبزى فرا مى خواند چیست، سبزه نو دمیده است و سنبل خوش بر و خوش بو، سیب که میوه اى بهشتى نام گرفته است و نمادى از زایش است ، سمنو این مائده تهیه شده از جوانه گندم که بخشى از آیین هاى باستانى را یاد آورى مى کند.
سنجد که بوى و برگ و شکوفه درخت آن محرک عشق و دلباختگى است. سیر که از دیر زمان به عنوان دارویى براى تندرستى شناخته شده است، دانه هاى سپند(اسفند) که نامش به معنى مقدس است و دانه هاى به رشته کشیده آن زینت بخش خانه هاى روستایى و دافع چشم بد. ما بر این خوان آیینه مى گذاریم که نور و روشنایى مى تاباند، شمع مى افروزیم که روشنایى و تابش آتش را به یاد مى آورد ، تخم مرغ که تمثیلى از نطفه و بارورى است، کاسه آب زلال به نشانه همه آبهاى خوب جهان و ماهى زنده در آب به نشانه تازگى و شادابى ." با مقایسه اى میان معناى نام امشاسپندان ( که نام 6 ماه از سالهاى شمسى نیز هست) و کنایات و استعاره هاى اجزاء سفره هفت سین آشکار مى گردد که جز سپنته و اسفند که تنها تکرار واژه است ایندو ارتباط دیگرى با یکدیگر ندارند و این ناشى از مسخ و قلب این سنت کهن در طى اعصار طولانى است.
به هر روى تنها مى توان گفت که خوان نوروزى که اجزاء آن با عشق چیده شده است، بر رخسار زیباى محبت و مودت خانوادگى زیبایى طبیعت و رنگ هاى اعجاب آور آن را هم خواهد افزود .
چرا که نوروز جشن طبیعت و جشن نوشدن زندگى است.
بسم رب الشهدا والصدیقین
* زینتِ بخشندگان، امام جواد (ع) می آید تا زمین مدینه، یک بار دیگر مولودی دیگر از نسل هابیل را به شادباش بنشیند. می آید تا چشمان آسمان را به روشنی سیمایش روشن شود و لاهوتیان و ناسوتیان را در شادی میلاد خویش فرو برد.
کبوتر دل در هوای طواف گنبد نورانی کاظمین، پر می گشاید تا همراه با فرشتگان الهی؛ حرم مطهرش را با بال های خود غبار بروبد و دیده را به ضریح او روشن سازد. در زاد روز مولود مبارک رجب، با یک آسمان نیاز از یگانه بی همتا می خواهیم در دریای بی کران بخشش جوادالائمه غرقمان سازد و در زمره شیفتگان واقعی او قرارمان دهد.
*دهم رجب سال 60 قمری است. خانه امام حسین (ع) دوباره نور باران می شود و از پنجره کوچک آن، آسمان مدینه روشن می گردد. برای حسین (ع) دسته گلی زیبا فرو فرستاده بودند. اشک شوق و برق شادی او بر صورت نوزاد می نشیند و گلبرگ رخش را با شبنم صبحگاهی، با طراوت تر می سازد. خدا به حسین (ع) پسری دیگر عطا فرمود که نیازمند و غنی بر نامش دخیل بسته اند و قنداقه زیبایش را قبله نیازهای خود ساخته اند.
نامش را علی نهاد. مانند دو پسر دیگرش و عشقی بیکرانه از محبت پدر و مولای خویش علی (ع) را به تصویر کشید. نامش را علی نهاد و فرمود که اگر خدا هزار پسر به او دهد، همه را علی نام خواهد نهاد. آری، او هم علی بود که شکوه و نامت، بلندتر از آسمان بود و زیباتر از صبح و روشن تر از باران.
عبدالله رضیع (شیرخواه) یا علی اصغر، فرزند سیدالشهداء، امام حسین (ع)، مادرش نیز، رباب، دختر امرء القیس بن عَدِیّ.
آغوش مهربان پدر تو را در خود جای می دهد و چشمان او بر تو می گرید. تو مولود کربلایی. تو شش ماهه عاشورایی. تو آمده بودی که فقط در قافله عشاق بمانی. تو آمده بودی که همسفر کربلا شوی. تو آمده بودی که حج را ناتمام بنهی. میلاد تو شادی را غریبانه کنار می زند و اشک را در چشمان همه جاری می سازد. آخر، تو از زندگی، فقط عطش و شهادت را دریافتی. تو آمده بودی که به شهادت آبرو دهی. تو کوچکترین قربانی هستی؛ اما با همه کوچکی، حماسه ات بی هماورد بود و نام تو در ردیف اول عشقبازان عاشورا حک شد. سلام بر نام بلندت که زمزمه مستان است، ای علی اصغر (ع).
پی نوشت: باباجونم با تمام وجودم برای حضور سبزی که درجشن پسر بزرگت داشتی تشکر میکنم؛
روزت مبارک
فریاد مظلومیت
زندگى بانوى بزرگ اسلام با آن که در جوانى به خزان گرایید، در همان دوران کوتاه، درس هاى فراوانى براى پیروان حضرتش به جا گذاشت. یکى از این آموزه ها که سراسر عمر پربرکت فاطمه مرضیه (سلام الله علیها) یکصدا و همسو آن را فریاد مى کرد، «اهتمام و جدیت نسبت به دین» بوده است.
مظلومیت با همه بخش هاى زندگى صدیقه طاهره پیوند خورد، به ویژه حوادث دوران پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که همچو تندبادى بر آن «یاس نبى» وزید و منجر به شهادت دردناک و غم آور آن «ریحانه رسول» گردید، اما همین مظلومیت هاى پیوسته نیز همگى یک جهت را نشان مى دهد و آن «سوى دین دارى و پایدارى به پاى دین اصیل» است.
- ولادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) با انزواى مادربزرگوارش ازسوى زنان قریش همراه شد. آنان به دلیل ازدواج حضرت خدیجه (سلام الله علیها) با پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با وى قطع رابطه کردند و حاضر نشدند در لحظات دشوار وضع حمل به یارى او بشتابند. بدین شکل زهراى اطهر (سلام الله علیها) در فضایى آکنده از مظلومیت متولد شد. اما پیام این مظلومیت چیزى نبود جز «دفاع از دین خدا و حمایت از رسول خدا محمد (صلی الله علیه و آله)»
- کودکى فاطمه مرضیه (سلام الله علیها) با دوره نخست تبلیغ دین در مکه توأم گردید. مشاهده پدر که به ضرب سنگباران زخمى شده یا شکمبه شتر بر سر و روى مبارکش ریخته اند، بخشى از سهم کودکى فاطمه (سلام الله علیها) در رسالت دشوار رسول خدا محمد (صلی الله علیه و آله) بود.
اوج این سختى، در سه سال محاصره در شعب ابى طالب علیه السلام به وقوع پیوست. تلخ کامى هایى که با مرگ مادر عزیزش، تلخ تر شد. پیام این دوران نیز در پاسخ نبى اکرم (صلی الله علیه و آله) به وعده هاى فریبنده سران مکه جلوه مى نمود که فرمود: «اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپم قراردهید تا امر رسالت الهى را وانهم، چنین نخواهم کرد.» و این درس بزرگ استقامت در دین بود.
- آغاز نوجوانى آن حضرت در مدینه با جنگ هاى پى درپى علیه مسلمانان همراه شد. عروس خانه امیرالمؤمنین علیه السلام در غیاب همسر خود که سردار بى بدیل سپاه اسلام بود، بارسنگین کارهاى خانه و رسیدگى به فرزندان خردسال را به دوش مى کشید. داستان دستان زهراى مرضیه (سلام الله علیها) که از چرخاندن آسیاب سنگى زخم شده بود و چادر وصله دار حضرتش که سلمان را به گریه انداخت، همچنین ماجراى شبهاى خانه على علیه السلام که فرزندان کوچکش گرسنه سر بر بالین مى گذاشتند، گوشه هایى از درد و رنج نوعروس آسمانى اسلام است که همگى به پاى نهال نورس اسلام و براى جان گرفتن درخت رسالت بود.
- عزاى غمبار سیدالشهدا علیه السلام که بزرگترین مصیبت تاریخ بشر است، پیشاپیش خاندان نبوت را به استقبال خود برد.
بر اساس روایات معتبر، جبرئیل براى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خبر از فرزندى آورد که خداوند متعال به زهراى اطهر (سلام الله علیها) عطا خواهد کرد و امت، او را به شهادت خواهند رساند.
حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خواست تا این تقدیر الهى تغییریابد. اما فرشته وحى مجدداً خبر آورد که پاداش این امر، استمرار امامت در نسل حسین علیه السلام خواهد بود. ادامه سلسله امامت یعنى به کمال رسیدن کار همه انبیاى گذشته.
سخن که بدین جا رسید حضرت فاطمه (سلام الله علیها) این بار سنگین را پذیرفت. اندوه مظلومیت حسین علیه السلام حتى پیش از ولادت، قلب و جان بانوى بزرگ اسلام را آکند و تا آخرین مراحل حیات همراه ایشان بود چنان که در لحظات سراسر اندوه وداع آن حضرت با همسر مظلومش امیرالمؤمنین علیه السلام از آخرین وصایاى صدیقه طاهر ه این بود: «... کشته دشمنان در کنار فرات را از یاد مبر.»
این همه اندوه فقط به پاى دین و براى حفظ آن.
- گذشته از جهت گیرى کلى در زندگانى حضرت زهرا (سلام الله علیها)، تعالیم آن بانو نیز در جهت ترویج و تشویق «اهتمام به دین» قرار داشت. امام عسگرى علیه السلام نقل مى فرماید: که روزى خانمى خدمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمد و سؤالاتى راجع به نماز پرسید. چون تعداد سؤالات زیاد و زمان طولانى شد، زن خجالت کشید و گفت: بس است دیگر زحمت نمى دهم.
بانوى اسلام فرمود: هرچه مى خواهى بپرس. آیا اگر کسى اجیر شود که بار سنگینى را به بام برساند و یکصدهزار دینار (طلا) اجرت دریافت کند این کار بر او سخت مى آید؟... من سزاوارترم که این کار بر من گران نیاید. از پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: دانشمندان شیعه ما در روز قیامت در حالى محشور مى شوند که به اندازه فهم و دانش و کوشش آنان در راه ارشاد بندگان، بر قامتشان خلعت هاى کرامت و بزرگوارى افکنده مى شود.
این نحوه برخورد بانوى بزرگ اسلام، نوعى ارائه الگوى عملى به پیروانش در جهت اهمیت دادن به فهم و پرسشگرى دین و فرهنگسازى دراین زمینه است.
در موردى دیگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) به خانمى حجت و استدلالى آموخت تا در بحث بر مبلغ معاندى پیروز شود. زمانى که آن زن پس از غلبه بر مخالف، ابراز شادى زیادى نمود، حضرت به او فرمودند: شادى فرشتگان به واسطه غلبه تو بر آن زن بیش از سرور تو است و غصه شیطان و عوامل او به واسطه حزن آن زن معاند، بیش از غصه خود او است.
- ماجراهایى که پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر فاطمه مرضیه (سلام الله علیها) گذشت و شدت حزن و اندوه آن گرامى در آن دوران به وصف نمى آید.
تعبیر خود ایشان در شعر منسوب به حضرتش این است: «مصیبت هایى بر من فروریخت که اگر به روزها افکنده مى شد آنها را به شبهاى تاریک بدل مى نمود.»
آن بانو به موجب کلام امام صادق علیه السلام، پس از درگذشت پدر، دائماً اشکبار بود و مکرراً از شدت غصه از حال مى رفت. اما آن ولى و حجت الهى به همه این اندوهها جهت الهى داد و همه را براى تقویت دین خدا و تحکیم موقعیت وصى و جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هزینه کرد و در کمال ماتم زدگى، مصائب خود را زمینه نهیب زدن بر مردمانى قرارداد که غفلت و مصلحت اندیشى دنیایى در خطر برگشت به جاهلیت قرارشان داده بود.
این چنین بود که زهراى اطهر (سلام الله علیها) در چهره بزرگترین حامى و پیشواى مظلوم خویش ظاهر شد و سند حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلام و مظلومیت آن جناب را با خون خود مهر کرد و ابدیت بخشید.
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در دوران کوتاه رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با شهادت خویش، یکبار به مسجد نبوى پاى گذاشت و خطبه خواند چنان که عظمت و هیبت کلام فاطمى ستونهاى مسجد و بلکه عرش الهى را به لرزه انداخت.
در شرایطى که جو سنگین حاکم بر مدینه نفس ها را در سینه ما خفه مى کرد، دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله) حقایق را در چهره مسلمانان نهیب زد: اى بندگان خدا شما پرچمداران امر و نهى و حاملان دین و وحى او هستید، شما امانتداران خدا بر خویشتن بوده و مأمور رسانیدن احکام دین او به ملل دیگر مى باشید...
به سوى شما از میان خودتان پیامبرى آمد که رنج و ناراحتى شما بر او دشوار بود و بر ایمان آوردن شما اصرار مى ورزید و به مؤمنین دلسوز و مهربان بود...
و هنگامى که خداى تعالى خانه جاودانى انبیا و جایگاه برگزیدگان را براى پیغمبرش اختیارنمود، کینه هاى درونى و نفاق شما ظاهر گشت و جامه دین مندرس و فرسوده شد، گمراهان خاموش به سخن درآمدند و گمنامان فرومایه دعوى نبوغ کردند. شتر باطل گرایان به صدا درآمد و در صحن خانه هایتان جولان نمود. شیطان از کمینگاه خود درحالى که شما را به سوى خود مى خواند سرکشید و دید که چه زود دعوتش را پذیرفتید...
کجا مى روید در حالى که کتاب خدا پیش روى شما است. کتابى که مطالب و امورش هویدا و احکامش درخشان و نشانه هایش روشن و نواهیش آشکار و اوامرش واضح است و شما آن را پشت سر خود انداخته اید؟ آیا قصد اعراض از قرآن را دارید و یا به غیر قرآن مى خواهید داورى کنید و حکم غیر قرآن براى ستمکاران چه بد جزایى است! و هر که جز اسلام دین دیگرى اختیار کند از او پذیرفته نشود و در قیامت جزو زیانکاران خواهد بود. همه هستى و لحظه لحظه عمر حضرت فاطمه مرضیه (سلام الله علیها) یک بانگ را تکرار مى کرد. فریاد اعتنا و توجه به دین خدا، آنچنان که خداوند خود خواسته و بدان امر فرموده: «فریاد بیدار باش به مسلمانان که خط اصیل دین را گم نکنند» و این نهیب ها در دوران پررنج پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) تا لحظه شهادت بانوى اسلام، به شکل فریادهاى اعلام مظلومیت على امیرالمؤمنین علیه السلام و یادآورى حق پایمال شده او که نشانه زیر پا نهادن دین خدا بود، درآمد.
باشد که ما به عنوان شیعیان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و عزاداران مصائب او این پیام را دریابیم. به دین خدا اهتمام ورزیم و بکوشیم تا خط ولایت را گم نکنیم.
۩ و یطعمون الطعام على حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءا و لا شکورا (سوره دهر آیه 8 و 9)
«و بر دوستى او (خدا) به فقیر و طفل و یتیم و اسیر طعام مىدهند و گویند ما فقط براى رضاى خدا به شما طعام مىدهیم و از شما هیچ پاداشى و سپاسى هم نمىطلبیم».
زمخشرى یکى از مفسرین بزرگ اسلام، در تفسیر الکشاف به نقل از ابن عباس چنین گوید (تفسیر الکشاف ج 4 ص 197 ): حسن و حسین (علیه السلام) بیمار شدند پیامبر (صلی الله علیه و آله) به همراه گروهى از آنان عیادت نمود و به على (علیه السلام) فرمود: چه خوب استبراى شفاى فرزندانت نذرى کنى.
آنگاه على و فاطمه (علیهما السلام) و فضه نذر کردند که اگر حسن و حسین علیه السلام بهبود یافتند سه روز روزه بگیرند هنگامى که آن دو بزرگوار سلامتى خود را باز یافتند در خانه چیزى براى افطار وجود نداشت، از این رو على (علیه السلام) سه صاع (هر صاع چهار مد و تقریبا یک من تبریز یا 3 کیلوگرم است) جو وام گرفت و به روایتى دیگر حضرت زهرا (علیها السلام) در خانه پشم ریسید و سه صاع جو مزد گرفت (تفسیر البرهان ج 4 ص 412).
فاطمه (علیها السلام) جو را دستاس نمود و با یک صاع آن براى هر یک از افراد خانواده قرص نان جوینى پخت و بر سر سفره افطار نهاد. هنگامى که آماده افطار شدند، نداى سائلى برخاست: سلام و درود خدا بر شما اى خاندان محمد (صلی الله علیه و آله)! مسکینى از مساکین مسلمینم به من غذا دهید، خداوند شما را از غذاهاى بهشتى نصیب فرماید، خاندان وحى نان افطار خود را ایثار کردند و فضه نیز از آنان متابعت کرد. آن شب را با آب افطار کردند و شب را بدون غذا بسر آوردند.
فرداى آن شب نیز روزه گرفتند و چون شب فرا رسید، نان افطارشان در سفره نهاده شد، یتیمى بر در خانه آمد و باز به همان ترتیب همگى غذاى خود را به آن یتیم ایثار کردند. و آن شب نیز با آب افطار کرده و خود گرسته ماندند. روز سوم را هم روزه گرفتند و هنگام افطار اسیرى تقاضاى کمک کرد و براى بار سوم آنچه در سفره بود به آن اسیر ایثار شد.
صبح روز چهارم على (علیهالسلام) دست دو فرزند خود را گرفته و آنان را نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله) برد پیامبر (صلى الله علیه و آله) حسن و حسین علیه السلام را دید که از گرسنگى چون مرغکانى مىلرزیدند، سپس از جا برخاست و به همراه آنان به خانه حضرت زهرا علیه السلام رفت، دید فاطمه (سلام الله علیها) در محراب به عبادت مشغول است در حالى که که از شدت گرسنگى چشمانش در گودى نشسته است. منظره تأثر آورى بود. رسول خدا (صلى الله علیه و آله) افسرده خاطر شد، در آن هنگام جبرئیل فرود آمد و عرض کرد: این هدیه را بگیر خداى تعالى به داشتن چنین اهل بیتى به تو تهنیت گفته است. پس سوره «هل اتى» را بر پیامبر (ص) خواند. (تفسیر البرهان ج 4 ص 412- المیزان ج 20 ص 132).
قصه نیایش زهرا (سلام الله علیها) در آینه عبارت نگنجد. در این بخش چند حدیث زیبا از زبان حضرات معصومین (علیهم السلام) در ترسم سیماى عبادى فاطمه (سلام الله علیها) تقدیم مىشود.
۩ سالت عن ابا عبدالله (علیه السلام) عن فاطمة لم سمیت الزهرا؟ فقال: لانها کانت اذا قامت فى محرابها و هو نورها لاهل السماء کما تزهر - تزهو - نور الکواکب لاهل الارض. علل الشرایع، ج 1: ص 215.
راوى مىگوید از حضرت صادق (علیه السلام) علت نامگذارى حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را به - زهرا - پرسیدم. فرمود: چون وقتى که در محراب عبادتش به نماز مىایستاد، فروغ نورش براى ساکنان آسمان مىدرخشید، همانگونه که نور ستارگان آسمان براى زمینیان مىدرخشد.
۩ قال موسى بن جعفر (علیه السلام):
کانت فاطمة (سلام الله علیها) اذا دعت تدعوا للمؤمنین و المؤمنات و لا تدعوا لنفسها فقیل لها یا بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله) انک تدعین للناس و لا تدعین لنفسک فقالت: الجار ثم الدار. علل الشرایع، ج 1:216.
حضرت موسى بن جعفر از پدرانش نقل مىکند: هرگاه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دعا مىکرد، براى زنان و مردان مؤمن دعا مىکرد و براى خود دعا نمىکرد، به او گفته شد: چرا شما براى مردم دعا مىکنید، اما براى خودتان دعا نمىکنید؟ فرمود: اول همسایه آنگاه خانه.
۩ قال ابو عبدالله الصادق (علیه السلام):
کان لامى فاطمة صلاة تصلیها علمها جبرئیل، رکعتان تقرء فى الاولى: الحمد مرة و: انا انزلناه فى لیلة القدر، ماة مرة و فى الثانیة: الحمد مرة و ماة مرة: قل هو الله احد، فاذا سلمتسبحت تسبیح الطاهرة علیها السلام. (جمال الاسبوع: 173. )
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
مادرم فاطمه (سلام الله علیها) همواره دو رکعت نماز را مىخواند که جبرئیل به او آموخته بود، در رکعت اول آن پس از حمد صد بار سوره قدر و در رکعت دوم پس از حمد صد بار سوره توحید را مىخوانى، و پس از سلام نماز تسبیحات حضرتش را نیز مىگویى.
تسبیح زهرا (سلام الله علیها)؛ هدیه آسمانى
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اى فاطمه چیزى به تو عطا کنم که از خدمتکار و دنیا با آنچه در آن است، ارزشمندتر است; بعد از نماز سى و چهار مرتبه «الله اکبر» و سى و سه مرتبه «الحمدلله» و سى و سه مرتبه «سبحان الله» بگو و آن را با لا اله الا الله ختم کن. این کار برایت از چیزى که مىخواهى و از دنیا و آنچه در آن است، بهتر است». (عدنان زعفرانى، ص9)
در آن لحظه که این هدیه آسمانى به فاطمه (سلام الله علیها) عطا شد، فرمود: «از خدا و رسول خدا راضى شدم.» (عدنان زعفرانى، ص 21 )
درک هدیه بزرگى که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به فاطمه (سلام الله علیها) اعطاء کرد، به گونه اى است که انسان از وصف آن عاجز مىماند و فقط از سرچشمه گفتار معصومین (علیهم السلام) است که تا اندازه اى مىتوان از برکاتش بهره مند شد.
۩ امام باقر (علیه السلام) درباره تسبیح حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، مىفرماید: «خداوند متعال با هیچ ستایشى، بالاتر از تسبیحات فاطمه زهرا (سلام الله علیها) عبادت نشده است. و اگر چیزى افضل از آن وجود داشت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن را به فاطمه (سلام الله علیها) اعطاء مىکرد.» (تسبیحات حضرت زهراء، ص10، به نقل از علل الشرایع/366.)
بسم رب الشهدا والصدیقین
آنگاه که روح مشتاق آماده عروج الهى خود میشود وبناى پیاده شدن از مرکب جسم خاکى را دارد، چشمان حقیقت بین او باز میشود وحقایق ناپیدا به چشم سر را مشاهده میکند، در این حال که زمان تنگ میشود وحرکت شدت میابد شهید قلم بر میدارد تا چند خطى را بعنوان نشانه راهى که آغاز کرده براى آنان که بدنبال مى آیند بنویسد،نوشته ماندگار، همان نشانه است تا ما راه را بشناسیم ودر آن قدم گذارده و ادامه دهیم. کلام ماندگار یا همان وصیت نامه، در حقیقت عصاره همه آنچیزهایى است که در نگاه شهید حقیقتند واهمیت دارند، واعلام آن است که او براى رسیدن به چه حقیقتى قدم در این راه نهاده ، پس کلام ماندگار راه وشمه ایى از بسیار است که مهم تر از آن درنگاه شهید یافت نمى شود.
ابتدای این مسیر جانسوز فراق را وداعی می بایست.
وداعی می بایست که بغضهای در گلو مانده را به گریه بنشاند و اشک اشتیاق یکی را به اشک حسرت دیگری درآمیزد.
اینجا قلم را از شرم پنهان باید کرد و در اقیانوس بی انتهای معنویت گم باید شد.
سنگینی هر کوله باری – حتی قلم- را بر زمین باید گذاشت تا پرواز در آبی آسمان عشق میسر گردد.
اینجا فقط گریه می تواند راه دل بگشاید.
ملائکه آنگاه که به پیشواز این شهیدان می آیند بی شک پرو بالشان از اشکهای این وداع تر خواهد بود، اگر که آتش این عشق به پرو بالشان نگرفته باشد.
خداوند میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ آیه 4 سوره صف
«خدا مؤمنانى را که مانند سد آهنین (همدست و پایدار) مى جنگند، بسیار دوست مى دارد».
درآخرکلام :مدتی از شما دوستان به دلیل مشغله های زیاد (...) خداحافظی می کنم باشدکه رهرو شهیدان باشیم وازآنها میخواهم که کمکم کنند. تا در مسیرو امتحانات الهی سربلند باشیم .
اللهم العجل لولیک الفرج
بسم رب الشهدا والصدیقین
به نام او ، به راه او ، برای او
باز، پر، چلچله پر، قوچ و قو و کفتر، پر، باز در بازی پر، هرکه که دارد پر، پر! شهرمان خاک شده خرمنمان خاکستر، نخل، پر. مزرعه، پر. روح شقایق، پرپر! مدرسه بسته شده فصل خزان است ولی، بوی خوب قلم و بوی خوش دفتر، پر. گفت بابا دم در وقت سفر در گوشم: رود، پر. بازی، پر. دوش عمو اکبر، پر. عمه ام گفت که من مادر تو کودک من! عمه شد مادر و من کودک او، مادر، پر! وقت رفتن شده و زورق من سنگین است، می روم بار به دریا فکنم، لنگر، پر! جز حدیث سفر و آتش و خون، هر حدیث دگر و هر سخن دیگر، پر! صد نفر، نخل شده بی سر و صد تن مانده. باغ، اسطوره شده، هرکه که دارد سر، پر! بچه ها باز بر این نقطه گذارید انگشت:
عشق، پر. عاطفه، پر. هرکه بسیجی تر پر.
عشق، پر. عاطفه، پر. هرکه بسیجی تر پر.
***باباجـــــــونم تولــــــدت مبــــــارک***
خانومی تولد شما هم مبارک
( دیگه به ما سر نمی زنی!!)
آمده فصل بهار، فصل شکوفه و سار
آمده بوی گل و عطر نفس های یار
می سپرد قلب من به پیش دستان یار
ای ابر پاک بهار، بر دل تنگم ببار
بهشت گمگشته ایست، در دل این روزگار
به عدل تو نباشد، جنگل بی جویبار
چنان که گل بشکفد، از دل این کوهسار
آتش و نور افکنم، سینه این شب تار
وصال خواهم ز تو، آخر این انتظار
بر گل رخسار تو، تشنه است این بوته زار
خاکستر قلب من، منتظر مهر یار